آرشیو مطالب
آهت اگر دامان آدم را بگیرد
ساقی میخونه ات و عشقه
از همون لحظه اول که دلم پر زد و افتاد
ای شوق بیکرانه شب های جمعه ام
تو را هستم نوکر مرانم از این در
عجب روزای شیرینی بود کنار گلم توی خونه
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
غربت شهر مدینه چقدر بی رحم است
آتیشی تو دلم به پا کرد
ای تمام عشق بانوی علی
ندارم طاقت اشکاتو
ای که در دست خود داری کلید عرش اعلی
روضه
ندارم طاقت اشکاتو
نشان توست در آن هر گلی که بو کردی
بیش از سوختن نمی خواهم
بند نعلین علی در و گوهر
ندارم طاقت اشکاتو
