آرشیو مطالب
آسمون چشمام ابریه از غم
در حال غمباری که دیدم در سحر داری
من که یک عمری دم ز عشق ناب زدم
کلیم اگر دعا کند بی تو دعا نمی شود
مادر چرا چشمات یکی اشکه یکی خون
بابا جون میدیدم تو رو روی نیزه سواری
مادر مادر سرود جاودانه عشق
دل ما خانه مولاست خدا می داند
افلاک ز ناز شصت ثارالله است
ای که حرمت بهشت اعظمه
گنبد طلایی رنگت دل منو کرده تنگت
شد آرزوی قلبی من کرب و بلایت
باز فاطمیه سجاده غم بازه
شبای فاطمیه بازم بارون میگیره
آفریدند تو را تا که مسیحا باشی
دیشب شروع شعرهایم با غزل بود
امشب شب عشقه
نیمه شعبان شد و دلم شیدا شد
