آرشیو مطالب
نوشته بر تیغ ذوالفقارت
در دلم نیست بجز عشق اهورایی تو
ستاره میریزه از عالم بالا
ز هم بگشا دو چشم بسته ات را
امروز هم خورشید جمعه آمد و رفت
من آفتابم و تو برای من قمری
ای روی دل افروزت آیینه زیبایی
تلاطم دریای حرم
من و یاد رویت طاق محراب ابرویت
چشم ها بی خوابه دلها بی تابه
شاه شمشاد قدان
روزای بی تو چه غمگینه
رفتی و زینب من مانده و این بستر تو
بر روی شانه میبرم لاله رسول الله
تو قیامت را قیامت می کنی
مادرا یک روز می آید قرارت غم مخور
اشک غربت تو چشای من میلرزه
دنیا غریبی ندیده مثل امشب
