آرشیو مطالب
تو میخونه با چشمام
دیوونگی کاره دلمه
داری میمیری شب آخر
اشکی بود مرا که به دنیا نمی دهم
من و این گریه ی خواهی نخواهی
من گفتم به هر کی کافره آقامون ولی داوره
یاد داری یک شبی با بیقراری آمدم
این داغ بی بهونه دل هارو می سوزونه
روضه
من گفتم به هر کی کافره آقامون ولی داوره
یا حسین غریب مادر تویی ارباب دل من
در دم مرگ اگر پا به سرم بگذاری
بشنو از نی چون حکایت می کند
توحید بی ولایت معنا نمی شود
بارون فرشته از لاهوت میباره
به ساق اشک شرار دلش زبانه کشید
علوی میمیرم مرتضوی میمیرم
من بمیرم که چشات گریون شده
