آرشیو مطالب
یک گل میان علقمه فتاده
دلش سنگم اگه باشه
دلم گرفته دوباره این شبا برا حرم گرفته
ناجی نوح ساکن روح
عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را
حبیب با حبیب خود به خلوتی صفا کند
زیر سنگینی زنجیر سرش افتاده
روضه
میان زندان زار و مضطر
منم که بین طوطیان گرم ترانه توام
دلم گرفته دوباره این شبا برا حرم گرفته
من نگویم از شمایم
تا کاظیمینش با دل خون
در گوشه ای شکسته ز آوار بی کسی
همه رفتند و من جا ماندم ای دوست
ناجی نوح ساکن روح
نگاه من به در و دیده اشکبار تو است
دلم گرفته دوباره این شبا برا حرم گرفته
