آرشیو مطالب
بیا نگار آشنا شب غمم سحر نما
بابامون یه پهلوون
دو سه ماهه توی خونه غم و غصه روزیمونه
گل واژه صحیفه نور است فاطمه
نمیاد تو دنیا دیگه شبیه تو
میدونی کربلا چه وقت دیدن داره
شبی در عمق تاریکی نشسته زمین و آسمان غمگین و خسته
علی با دست بسته کنج خانه
مدح امیر المومنین
روضه
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
دوباره مرغ دلم آشیانه می خواهد
دلم گرفته دوباره این شبا برا حرم گرفته
یاس بوی مهربانی می دهد
بازم میون روضه ها همدم اشک و آهم
شب بود و میرفتم مادر را بشویم
مادر برای عمر کمت گریه می کنم
نوکر خوبی نبودم
