آرشیو مطالب
بیایید بریم مدینه با هم عزا بگیریم
سری به نیزه بلند است
رفتی ولی باور ندارم
کاشکی بودم کربلا تو گودی قتلگاه
فاطمه روح قیام است خدا می داند
روضه
بر لب آبم و از داغ لبت می میرم
حالا که زخم های توی مرهم گرفته است
می رود امشب ز خانه یار هجده ساله ام
بی تاب و تب خسته حالی بود
هی داره زمین میخوره مادر
کریم کاری به جز جود و کرم نداره
بیایید بریم مدینه که دل در التهابه
اشکاتو پاک کن پسرم مرد که گریه نمی کنه
من همیشه خاک پاتم یه عمریه گداتم
آنچنان داغ تو بر روی دلم سنگین است
کسی یکبار نپرسید از من تو اصلا پدر داری یا نه
آنقدر می روند و می آیند
