آرشیو مطالب
دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه
ناز و مهر مهرورزان در نگاه زینب است
گلویم را گرفته یک بغض دیرین
غروب مدینه است نگاهت
گاهی میان خانه قدم میزد و
از همین راه دور دلمو من روونه می کنم
مادر بیا نگاهی بر اشک مجتبی کن
مرا پرسی که چونم
یا ابی عبدالله
نوکر پدر تو پدر من
کی گفته با خدای آسمونا
اللهم الرزقنا زیارة الحسین
یا اباصالح گل نرگس امیر منی
زهراست چراغ شب ظلمانی حیدر
ای خوانده خدا مدح تو را بهر پیمبر
روضه پایانی
گفت فاطمه جان نیلوفری به شاخه غم تاب میخوری
ای امیدم دست رد بر سینه حیدر نزن
