آرشیو مطالب
چرا هی از در و دیوار میخوری
از نخست زندگی هرگز نمی شد باورم
آه یا محمد از رخت شرمنده هستم
درخت زندگی بی شاخ و برگم
ای آشناترین چه غریبانه میروی
چون قطره ایم و جلوه دریا گرفته ایم
یه دختر با چش گریون
کوچکترم از آنکه برایم دعا کنی
اشک غربت تو چشای من میلرزه
میزنم نفس هر نفس برای مادر
شور و زمزمه
در کوچه های پیچیده بوی فاطمیه
اشکی بود مرا که به دنیا نمی دهم
می رسد هر شب صدای گریه از سقف
بیا که بی تو دلم همنشین غم ها شد
زینت دوش نبی
چقده دلم تنگه برات
دامن پر از ستاره به خون جگر کنم
