آرشیو مطالب
نسیم بهشتی وزید
علی امام من است و منم غلام علی
قلبمو باز جا میزارم توی میخونه عشق
من و این زخمای کاری
می خواستم که قصه حسن تو سر کنم
ای زینت دوش نبی
با رفتنش تمامی غم ها به من رسید
ای مادر جوانم جوان قد کمانم
دولت آنست که یک لحظه گدای تو شوم
یا ثار الله یا وجه الله
بازم روز دیگری طی شد
بیت الاحزان قلب من سر پناه عزا شده
تو کوچه های مدینه یه دست سنگین با کینه
دل من دل تو داره آتیش میگیره
غم بود و داغ بود و وداع سپیده بود
کربلا شهر دلبره
تو را به زمزمه و اشک های مادرتان
حالا که رفتی مادر
