آرشیو مطالب
از وقتی که یادم میاد سایه ی روی سرمی
بر سر سفره تو جیره خوارم
دو چشم من تماشا کرد که یارم عشق را بین در و دیوار معنا کرد
من نمیدانم چرا از میخ در خون می چکد
گفتم به خود یا که خبر از ما نداری
روضه
بلند شو اینجوری با من تا نکن
دریای عشق همدم ساحل نمی شود بی نقل یار
ذکر امیر المومنین
ظهر عاشورا حرم کربلا به دعای مادرم کربلا
ما را کشانده اند به میخانه حسین
منم قطره تو دریایی
علوی میمیرم مرتضوی میمیرم
چشمان تو ادامه شب های فاطمه
در دم مرگ اگر پا به سرم بگذاری
از کار عشق این گره بسته وا نشد
پا میکشی روی زمین شده شکسته کمرم
درحریم قدسی ات بال مناجاتی بده
