آرشیو مطالب
در دل خاکم و امید نجاتی دارم
شب هم راز منه
سلام ای به دنیا و عقبی امیرم
کار تو دلبری کار ما نوکری
یک چشم من از فراق جانانه گریست
آروم ندارن تو سینه ها دلای زائر
مواج می شویم و به دریا نمی رسیم
آدم به نوای التجا گفت علی
بر لب ساحلی که جا ماندم
آی نوکرا بیاید یه سر تا مدینه بریم سفر
سلام ای شمع جمع آفرینش
منظر دلهای ماست کرببلای حسین
ای که به عشقت اسیر خیل بنی آدم است
یابن یس یابن طاها زینت شونه خاتم الانبیا
اگر می شنیدم صدای تو را
حرم تو بهشت منه بهشت منه
گفت ز تو ممنونم ای زهری که خود را کارگر کردی
بین گلوی مرد خسته بغضی غریبونه نشسته
