آرشیو مطالب
از قهر تو شاهین قدر پر ریزد
از خشم تو شاهین قضا پر ریزد
مرغی که بال بال زد آخر ز تاب رفت
به درگاهت ای لطف محض آمدم
ما سامرا نرفته گدای تو میشویم
بر سرم سایه ایوان طلایی دارم
مدح زهرا می نگارم با سلام
می نشانی حسرت پرواز را بر دل چرا
فخر و شرف دیده آدم زهراست
پر بسته ام و ز جور صیاد
مردم از این الم که نمردم برای تو
آقا نوکراتو دوست دارم
ببین چگونه چشم من پر از خیال و خواهش است
روزگار دلگیر از زندگی شدم سیر
ای همه میل دل من سوی تو
ای مادر چهار آفتاب ادرکنی
سرچشمه تمامی اندیشه های ناب
باز این چه شورش است
