آرشیو مطالب
بنام عشق و بنام زینب
گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد
در طالع ما وعده دیدار بود
به سرم شور کربلا دارم
خودم دیدم که زهرا لاله گون بود
جونمون به لب اومده
از ارث پدری محرومت میکنم
تو به پیکر فاطمه بال و پری
حال من خرابه
یا ابی عبدالله
با غم عشق تو تا یار دل زار من است
پسر ارشد شاه مردان
میمیرم من به پای علم زینب
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بنت الحسین رقیه
من گریه میکنم سحر انتظار را
انقدر منو زدن بابا جایی رو نمی بینم
تو هستی سر پناهم با لطفت رو به راهم
