آرشیو مطالب
سقا کاری کن علی اصغر بی تابه
چون زل زدن آخر شیری به شکارش
گرد حرم دویده ام
قدم قدم با هر دم
آه ای نازنین برادر خفته به خون برادر
از سینه دگر آه شرر بار نکش
دود سرکش شد و با رنگ سحر برخورد کرد
شده تموم مدینه غوغا
آن که با خاک درت کام لبش بردارد
ای که در دست خود داری کلید عرش اعلی
یه دل پرپر برا من
وقتی گدای فاطمه بودن برای ماست
ز دست اهل مدینه چه خون جگر شده ام
پرم شکسته مثل کبوتر
ای ماه زیبای فاطمه
همه فقیر تو هستند و خضر و موسی هم
تو غروب بی نشونی
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
