آرشیو مطالب
ساقی الهی که من فدات شم
جبریل آورد تحفه ات روز احد
مگه نه اینکه زندگی بدون تو بدون عشقه
فقیر و خسته به درگاه تو آمدم رحمی
از خوشی های جهان عشق حسن ما را بس
سر رسوایی دارم
جاده ها خلوت و بی عبوره
ای که در آسمان هر غمزده مهتاب تویی
تو میایی و همه دردامون دوا میشه
سینه ام رو سپر میکنم میگم آقام علیه
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
زیادت میکنی دردم
شوریده و شیدای توام
انا مفتون بهواک متی ترانا و نراک
امشب لبالب می شود دخل همه خمارها
شکر خدا را که در پناه حسینم
مردی میاید که از دور بی قراره تک سواره
دل حرم می شود سحرگاهی
