آرشیو مطالب
ای گل نیلوفر من
امشب آمد به برم آفتاب سحرم
گفته بودم چو بیایی به برم بنشینی
به زحمت تکیه بر دیوار میکرد
دلبری کار چشات
بابا بی تو بی تابم
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
مرا که دانه اشک است، دانه لازم نیست
میری و بدرقه راه تو دعای من
تویی آنکه سکه سلطنت زده حق به نام تو
ای به فدایت همه جان جهان
و لست ادری خبر المسماری
تو قیامت را قیامت می کنی
دو تا خورشید دو تا ماهن
یه دل پرپر برا من
چه ذوالفقار به عزم مصاف بردارد
من ار از غم پریشانم علی گویم
بیا نگار آشنا شب غمم سحر نما
