آرشیو مطالب
منی که روز و شب از اشک چاره می نوشم
فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد
برای زنده بودن تنها بهونمی تو
دردهایم را اگر با تو بگویم بیشتر
دلبری کار چشات
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
روزا بی تو شبیه شام تاره
سیاه شده روز من از غم
شوریده و شیدای توام
آن رتبه را هیچ کسی از ازل نداشت
بیا نگار آشنا شب غمم سحر نما
هستم غلام قبر و بر عالمی سرم
دلم تنگه ، دلم تنگه يه اذون بلاله
حرم شده فکر هر روزم
نفس کشیدی و هوا به من رسید
در بارگاه قدسی و افلاکی خدا
کریم کاری به جز جود و کرم نداره
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
