آرشیو مطالب
بابی انت و امی حسین
از بارگاه قدسی و افلاکی خدا آمد به گوش اهل سماوات این ندا
آن دم که در پس در پهلوی من شکست
السلام علی سید المظلوم
روضه پایانی
مأذنه بود و یک سکوت عجیب
به خدا ارباب همه جا منو نوکر تو میخونن
دو دستم بسته بود اما دو چشم من تماشا کرد
بوی تربت بوی غربت
افسرده ام و رفته ز تن تاب و توانم
خنده کنان می روم
ای وای از این مدینه
دلم شده دیوونه
این همه مصیبت خدایا حکایت می کنن
تمام عمر ز داغت گریستم
عمریست که دم به دم علی می گویم
حرم شده فکر هر روزم
مادرم ای کوه غمها
