آرشیو مطالب
شام وصال آمد و صبح وصال رفت
دریغا از علی با آن دلیری کند تابوت زهرا دستگیری
فغان تا عالم لاهوت می رفت
شب بود و میرفتم مادر را بشویم
دیده شد دریای اشک
دلی که سوخت با حال خراب
چه حالی دارد آن مرغی
ای شریک زندگانی علی
دلم خونه فضه پریشونه فضه
روضه
مادر مادر وای مادر
کنیز هات نشستند و مو پریشانند
قرار بود دلم را پر از قرار کنی
در پیچ و خم غم گذرش خورد به دیوار
چه حالی دارد آن مرغی
کی دیده که پرنده ای کنار لونه گم بشه
به سفلگان ستم پیشه همسفر گشتم
ای که به خشکی لبات دریا توسل میکنه
